دوشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۶

سخنرانی

نمایش در یک پرده
....
.....
اشخاص:
یک مرد
یک مرد
...
...
.....
دیگه سخنرانی نداری؟ ت
نه ت
مطمئنی؟ ت
آره . ندارم. ت
اگه داری بگوها، خجالت نکش. ت
نه ندارم. ت
تو راه وانمی ایستیم ها! ت
ندارم دیگه... نمیاد! ت
حالا یه زوری بزن! ت
هوووووم! هووووووووم! نه ندارم! ت
ببین اگه راه بیفتیم نمی تونیم جایی ترمز کنیم‌ها، باید تخته گاز بریم. ت
می‌دونم. خب الان ندارم. ت
تو راه نگی نگه دارها! ت
باشه. ت
می‌تونی خودت رو تا شهر بعدی نگه داری؟! ت
آره. ت
راه بیفتیم پس؟ ت
نه ... نه ... صبر کن صبر کن سخنرانی دارم! ت
تو که گفتی نداری! ت
یه دفعه خودش میاد وگرنه من که نداشتم! ت
.....
...
.....
پرده می‌افتد. ت
این نمایش می‌تواند تا چهار سال دیگر ادامه داشته باشد