شنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۹

شعری برای چیزها

منتشرشده در ستون طنز هفتگی هزار کتاب

عیدمبارکی
سال نود است و به نظرم بعد از این همه زمستان و سردی، بعد از این همه پاییز و زردی، بعد از این همه سختی، باید گل طلایی را بزنیم و بهار و سبزی را به شهر بیاوریم... این بهار در دقیقه‌ی نود است. باید گل دقیقه‌ی نود را بزنیم.
سال نو و نود مبارک.

شعری برای محمود دولت‌آبادی
در این زمستان سخت
برای این‌که بهمن بزرگ با خود نبردش
بهمن کوچک
دود می‌کرد


شعری برای عباس کیارستمی
عب
باس
س
کی
یا
رس
تم
می



شعری برای نیازمندی‌ها
برای فصل بارندگی
به معشوقه‌ای با چتر ِ دو نفره نیاز دارم
برای فصل زمستان
به معشوقه‌ای
با کلبه‌ای گرم
و توانایی پختن یک کاسه سوپ ِ خوب

برای فصل بهار و تابستان
خودم از پس کارهایم برمی‌آیم
دیگر به شما زحمت نمی‌دهم


شعری برای رخت‌چرک‌ها
اثر عشق تو
مثل قرمزیِ لباسی که رنگ می‌دهد
روی تمام لباس‌هایم پیداست
و بی‌پدر با هیچ وایتکسی هم نمی‌‎رود



ابله و مادام بوواری پای دیگ نذری
توی کاسه‌ی خالی شله‌زرد نذری‌اش
کتابی را به امانت می‌گذارم
کتابخانه‌ی من بوی دارچین می‌دهد 


شعری برای غم
غم چیز خوبی است
غم چیز خوبی است
غم چیز خوبی است
غم چیز خوبی است
غم چیز خوبی است
غم چیز خوبی است
غم چیز خوبی است
از قدیم هم گفته‌اند
غم چیز خوبی است
غم چیز خوبی است
غم چیز خوبی است
از قدیم هم گفتم که گفته‌اند
قمارباز وقتی که می‌بازد
اگر نگوید «به فلان‌جایم» می‌میرد
پاش رو انداخته بود رو پاش و این‌طوری می‌خووند
مرد غمگینی که لبخند می‌زد و
می‌گفت غم چیز خوبی‌یه



شعری برای سوانح طبیعی
صاعقه است نگاه تو
سیل است اشک تو
آتشفشان است قهر تو
زلزله است دعوای تو

ای بر پدر تو
چقدر خرابی به بار آورده‌ای