سه‌شنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۹۰

جزييات سوءقصد چاله‌يي نافرجام!



ما امروز با حفظ فاصله، با مديرمسوول نشستيم روي كاناپه و مذاكره كرديم.
ما: «چرا هر چي مي‌نويسيم تبديل به […] مي‌شود؟»
مديرمسوول: «چون درباره […] مي‌نويسي. خب نبايد […] و […] را سوژه كني.»
ما: «مي‌فهمم.»
مديرمسوول: «شما مي‌تواني درباره […] بنويسي اما نبايد مستقيم به […] اشاره كني.»

نتيجه اين شد كه ما غيرمستقيم به آقاي […] اشاره كنيم و با انگشت نشانش بدهيم:

يكي دو روز پيش آقاي رضا محسني (اشاره غيرمستقيم را حال كرديد؟!) سوار هواپيما بوده، هواپيما مي‌افتد توي چاله، در اثر اين حادثه وي عطسه مي‌كند. سايت ناك‌تاب تيتر زد: «سوءقصد چاله‌يي نافرجام به رضا محسني!» به همين مناسبت بدون اشاره مستقيم رضا محسني! را مي‌آوريم روي كاناپه.

3
يك آقايي با عينك دودي و كلاه و دستمالي دور دهان آمد و نشست روي كاناپه. گفت: «من به صورت ناشناس ميان مردم مي‌روم.»
گفتم: «حالا كشف عينك و كلاه كن ببينيم كي هستي شما.»
اول كشف كلاه كرد، بعد كشف عينك و بعد كشف دستمال گردن. همه چي‌ش پيدا بود اما منِ كاناپه‌چي نشناختمش. گفتم: «شما؟»
گفت: «منم ديگه. مني كه به صورت ناشناس ميان مردم مي‌روم...»
گفتم: «آقاي چهره مردمي، ببخشيد شما؟»
گفت: «محسني! رضا محسني!»
گفتم: «حالا پلاكارد هم بگيري دستت و بيايي توي خيابان، فكر نكنم زياد دورت ازدحام شود. به نظرم اصلا نمي‌خواهد ناشناس ميان مردم بيايي، شناسنامه و كارت ملي‌ت را هم همراه بياور، شايد دونفر شناختندت.»
رضا محسني! گفت: «يعني من چهره مردمي نيستم؟ ولي موقع هر انتخاباتي، من را تلويزيون نشان مي‌دهند.»
گفتم: «رضا جان، دم انتخاباتي بايد تنور را گرم كرد. شما هم كه ماشاءلله خوب گرمش مي‌كني. الان هم دوباره دست به كار شدي؟»
 
راهكارها
 
• رضا محسني! گفت: «مثلا پيش از انتخابات، من چند بار سوار تاكسي شدم. بالاخره با چهره‌يي ناشناخته وارد جامعه مي‌شوم. البته دوستان من با راننده تاكسي هماهنگ كرده بودند و تقريبا سه كورس با تاكسي، به نقاط مختلف تهران رفتيم.»
به نظر شما رضا محسني! چطوري هم با راننده هماهنگ كرده بود، هم دوستانش سوار تاكسي بودند، هم ناشناس بين مردم رفته است؟
 
الف- خيال كرده دوستانش مردم هستند، اما فكر نكرده مردم شايد دوستش نباشند.
ب- خيال كرده سوار تاكسي شود انگار سوار جامعه شده، اما نمي‌داند تاكسي وسيله است و هدف وسيله را توجيه نمي‌كند.
پ- خيال كرده براد پيت است. اما نمي‌داند بدون محافظان و دوستانش، كنار خيابان بايستد شبيه معلم‌هاي حرفه و فن مي‌شود.
 
• رضا محسني! گفته: «حاضرم به هر شكل به دولت كمك كنم.»
به نظر شما رضا محسني! چه شكلي حاضر است به دولت كمك كند؟
 
الف- اين شكلي.
ب- اون شكلي.
پ- يك شكل خاصي.
ت- يك شكل قشنگي.
 
• رضا محسني! گفت: «من از منتقدين جدي احمدي‌نژاد هستم اما به دولت كمك مي‌كنم، چون اگر كمك نكنيم دودش به چشم ملت مي‌رود.»
به نظر شما تعريف رضا محسني! از دود چيست؟ به گمانش اين دود كي به چشم ملت مي‌رود؟
 
الف- به نظر او دود حاصل سوختن است. اگر ببيند دارد جايي مي‌سوزد به مردم مي‌گويد سريع كمك كنند تا دود به چشمش نرود.
ب- تعريف خاصي از دود ندارد. بعدا.
پ- تعريف خاص خودش را از دود دارد. اصلا امكان ندارد به چشم ملت برود، مي‌رود به چشم دشمن.
ت- دود؟ كدام دود؟ كوش؟ دودي كه براي گرم كردن تنور انتخابات باشد اگر به چشم كسي برود عيبي ندارد.
 
• رضا محسني! گفت: «حاضر نيستم طرح‌هاي خود را پيش خودم نگه دارم تا از آن استفاده تبليغاتي كنم.»
به نظر شما چرا رضا محسني! نمي‌خواهد استفاده تبليغاتي كند؟
 
الف- براي اينكه ديد با اينكه در انتخابات استفاده تبليغاتي هم كرد راي نياورد.
ب- براي اينكه ديد راي هم بياورد از خودش استفاده تبليغاتي مي‌شود.
پ- براي اينكه ديد شاخص فلاكت در برنامه فتوشاپ قابل اصلاح است.
ت- براي اينكه دوست دارد پوسترش را روي ديوار ببيند.
 
• رضا محسني! گفت: «من يك‌بار از احتمال حمله امريكا به ايران سخن گفتم و خيلي‌ها از من انتقاد كردند، در حالي كه من متخصص هستم و بايد در اين‌باره اظهارنظر كرده و تحليل‌هاي خود را ارايه دهم.»
رضا محسني! الان به عنوان يك متخصص مشغول چه كاري است؟
 
الف- دنبال كار مي‌گردد.
ب- دارد پوستر چاپ مي‌كند تا عكسش را بچسباند به ديوار كه توي انتخابات شركت كند.
پ- به عنوان يك متخصص مخالف احمدي‌نژاد است، اما مي‌خواهد به احمدي‌نژاد كه خودش كارشناس ارشد است كمك كند.
ت- دنبال وام است تا يك بنگاه زودبازده راه بيندازد تا عده‌يي را سر كار بگذارد.
 
نسخه
[...] 
 
 
 
 
 


منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد، دوره‌ی جدید، ستون کاناپه، 15 شهریور 90، شماره‌ی 2253 
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم.)