چهارشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۹۰

مستند حیات وحش "این موجودات محترم"


آقای موسی قربانی آمد و کفش‌ها را کند و چهارزانو نشست روی کاناپه. یک کیسه فریزر دستش بود پر از کاغذ. با پشت دست عرق پیشانی‌ش را پاک کرد و گفت: «این موجودات محترم این مساله را نمی‌فهمند...»
گفتم: «کدام موجودات؟»
گفت: «همین موجودات محترم که این مساله را نمی‌فهمند.»
گفتم: «به سلامتی با تلاش دانشمندان جوان ایرانی، که شبانه‌روز در زیر زمین و روی زمین زحمت می‌کشند، بالاخره "موجودات" زبان باز کرده‌اند؟ اون‌وقت کدام موجودات دقیقا؟ حیوانات؟ نباتات؟ جمادات؟ این کدام "موجود" زبان‌بسته‌ای است که زبان باز کرده اما نمی‌فهمد؟ چرا این خبر خوش غیرهسته‌ای را به گوش جهان نرساندید که زبان "موجودات" را باز کرده‌اید و این "موجودات" این توانایی را پیدا کرده‌اند که بفهمند؟»
گفت: «حالا همچین قضیه‌ی مهمی هم نیست. این "موجودات" زبان‌بسته که نبودند، اندازه‌ی خودشان هم می‌فهمیدند... به هر حال بهره‌ای از عقل هم برده‌اند...»
گفتم: «ببخشید این موجودات دقیقا یعنی چی؟»
گفت: «این موجودات یعنی "زنان".» بعد به کیسه فریزری که پر از کاغذ بود اشاره کرد و گفت: «این لایحه‌ی "حمایت از خانواده" است که به نفع این موجودات است اما این موجودات محترم این مساله را نمی‌فهمند. این موجودات می‌گویند ماده‌ی 23 - که شروط ازدواج موقت در آن درج شده است - ماده حذف شود. با حذف این ماده هر مردی هر وقت بخواهد می‌تواند ازدواج كند.»
گفتم: «می‌فهمم. می‌فهمم. دیگر نگرانی‌ای برای جامعه نمی‌ماند. خسته نباشید.»
مستند حیات وحش "این موجودات" (احیانا قسمت اول)
نریشن: با همه‌ی این اوصاف، در این جلگه زندگی جریان دارد... علاوه بر آهوی ایرانی، یوز ایرانی و گربه‌ی ایرانی "موجودات" دیگری نیز در این منطقه رویت شده است... این موجودات روی دو پا راه می‌روند و توسط انسان‌ها و مردان تربیت شده‌اند تا به زبان انسان صحبت کنند... این موجودات می‌توانند آشپزی کنند و اجاق گاز را خودشان روشن کنند... همچنین دیده شده است که این موجودات وظیفه‌ی حمل نوزاد انسان را درون شکم خود بر عهده دارند... شگفت اینکه این موجود حق رای دارد... آدم از این همه شگفتی در چرخه‌ی طبیعت حیران می‌ماند... تیم فیلمبرداری ما مدت‌ها در کمین بود تا یکی از این موجودات را هنگام ورود به ورزشگاه به عنوان تماشاچی غافلگیر کند... اما درست لحظه‌ای که این موجود می‌خواست وارد ورزشگاه شود مردش آمد و نعره کشید: «ای موجود بدبخت... اینجا چه کار می‌کنی؟ برو خانه ظرف‌ها را بشور و نسبت به همسرت مهربان باش...» چند لحظه بعد مردان دیگری شروع به هو کردن این "موجود" کردند. این موجود [...]

منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد، دوره‌ی جدید، ستون کاناپه، 23 شهریور 90، شماره‌ی 2260
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم.)