دوشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۹۰

تایتانیک 3000 میلیارد تومانی

 
 
امروز با هم بنشینیم روی كاناپه و قصه تعریف كنیم... یك دوستی داشتیم اهل بیل‌آباد بود. می‌گفتیم: «آرزویت چیست؟» می‌گفت: «بیل‌آباد بشود پایتخت ایران. ما هم بشویم بچه تهران.»
حالا حكایت ماست. ما خیلی علاقه داشتیم برویم فرنگ و كنسرت خواهرمان سلین دیون، خواننده تایتانیك، را از نزدیك ببینیم. ما كه دست‌مان زیر سنگ است و نرفتیم. اما الان محمودرضا خاوری (كه دستش زیر سنگ نیست) رفته نزدیك نزدیك سلین دیون و همسایه‌شان شده و دارد از نزدیك نزدیك هر روز می‌بیندش. اما چطوری؟ 
 
محمودرضا خاوری كیست؟
محمودرضا خاوری از بچگی دوست داشت همسایه سلین دیون شود. او وقتی نخستین بار در خرم‌آباد نشسته بود، توی ویدئویی كه از همسایه‌شان قرض كرده بود، وی‌اچ‌اس تایتانیك را گذاشت و با خارج آشنا شد. او متوجه شد در خارج همه انگلیسی حرف می‌زنند و لئوناردو دی‌كاپریو كه پسر فقیری است عاشق كیت وینسلت، كه دختری پولدار است، می‌شود. او برای همین تصمیم گرفت زبان خارجی یاد بگیرد تا بتواند عاشق دختر پولداری شود.
محمودرضا بعدها گفت: «تایتانیك عامل پیشرفت كشورهاست.»
خاوری كه فیلم تایتانیك را با كیفیت سی‌دی تهیه كرده بود، متوجه شد عشق و هنر و نقاشی با زغال خیلی به هم نزدیك هستند. او برای همین كار با زغال را هم یاد گرفت و توانست بعدها حتی بدون زغال دیگران را سیاه كند.
 
محمودرضا در چت یاهو به پسرش گفته بود: «بابایی! كسی كه با زغال كار می‌كنه و دیگران رو سیاه می‌كنه، باید یاد بگیره دست خودش رو سیاه نكنه. مثل من.» 
 پسر خاوری در جواب گفته بود: «اوه... یو آر مای بیگ من. یس ددی. :) تنك یو ددی.» 
خاوری به پسرش نصیحت كرده بود: «تایتانیك را جدی بگیر تا جدی‌ات بگیرند.» در ضمن اگر مدیرعامل بانك شدی شعارت را بگذار: «بانك تایتانیك... نخستین سلین دیون ایرانی...» 
 
عكسی كه از این گفت‌وگو در اینترنت منتشر شده خاوری را نشان می‌دهد كه كله خودش را جای كله لئوناردو دی‌كاپریو در پوستر تایتانیك مونتاژ كرده است.
 
(عکس آقای خاوری در دفتر روزنامه موجود می‌باشد!)
خلاصه وقتی خاوری به آخر فیلم تایتانیك رسید و آواز سلین دیون را شنید تصمیم گرفت برود همسایه‌شان شود. اما سلین دیون بچه‌ پولدار بود و ویلایش در محله بریدل پث بود. خاوری عزمش را جزم كرد و گفت: «من مدیرعامل بانك ملی می‌شوم و تمام تلاشم را می‌كنم كه 3000 میلیارد اختلاس بشود. بعد می‌روم بغل دست خانه سلین دیون‌اینا خانه می‌خرم.» 
 
سلین دیون در این باره گفته است: «از چند سال پیش یك آقایی با یك حالت مهربان و مردمی می‌آمد و آن طرف خیابان می‌ایستاد و به پنجره آشپزخانه ما زل می‌زد. من از آن موقع فهمیدم كه این آقاپسر تا چندسال دیگر مدیرعامل بانك ملی ایران می‌شود و بچه پولدار.»
خاوری قبل از اینكه از ایران فرار كند به نگهبان بانك ملی گفته بود: «اصلا نگران نباش. تو هم می‌توانی بیایی كنار ویلای ما در كانادا ویلا بخری، فقط كافی است بتوانی به دوربین خوب لبخند بزنی.»  
 
نتیجه‌گیری
این داستان نتیجه‌گیری ندارد. اما ما متوجه شدیم شرایط اختلاس كردن از شرایط وام گرفتن خیلی ساده‌تر است و البته حسنش هم این است كه اختلاس كردن ضامن لازم ندارد اما ضمانت شما را می‌كند كه راحت از كشور خارج شوید. پایان. 
 
 
 
 
 

منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد، دوره‌ی جدید، ستون کاناپه، 18 مهر 90، شماره‌ی 2281
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم.)