جمعه، دی ۱۶، ۱۳۹۰

به من بگو چرا درد؟

نام صفحه: به من نگو چرا
من تنها کسی هستم که به شما نمی‌گویم چرا، چون واقعا در اصل قضیه فرقی نمی‌کند چی چرا.  
 
 
تاریخ درد
کسی درد را نمی‌شناخت و اصولا کسی نمی‌دانست چیزی به اسم درد وجود دارد. اولین بار چه کسی با درد رو به رو شد، در کجا و کی؟ اولین درد کجا آمد؟ آیا درد به دست آمد؟ یا دستاورد کسی بود؟ یا کسی دستش درد می‌کرد؟ در کل کجا اولین بار درد کجا بوده؟ آیا مردم عصر حجر درد داشتند؟ آیا انسان غارنشین هم بلد بود درد کند، درد بکشد، درد بدهد و درد بیاورد؟ (ما نمی‌دانیم.)
در سنگ‌نبشته‌هایی که در منطقه‌ی دور و بر بیستون به دست آمده می‌خوانیم: «دردد ددرد دررد دردر ددررد درردد درد درد.» استاد دکتر پشنگ خرم‌دره این نوشته را چنین ترجمه کردند: «درد داره.»
این سنگ‌نبشته که به فرهاد، عاشق اسطوره‌ای سرزمین ایران منسوب است (کارشناسان خط میخی این موضوع را تایید کرده‌اند که خط روی بیستون دستخط فرهاد است) نشان می‌دهد فرهاد با درد آشنا بوده. دکتر پشنگ خرم‌دره معتقد است: «فرهاد درد داشت. یک درد شیرین.» آیا فرهاد درد شیرین داشت؟ یا شیرین درد فرهاد؟ آیا درد فرهاد شیرین بود یا درد فرهاد شیرین بود؟ (ما نمی‌دانیم.)
 
نخستین درد
دانشمندان معتقدند برای نخستین بار این انسان غارنشین در آپارتمانی پنجاه متری در شهر بزرگی مثل تهران، شیراز، اصفهان، مشهد، تبریز یا سنندج بود که با درد روبه‌رو شد. (البته دانشمندان نمی‌توانند ثابت کنند شهروندی که در آپارتمان زندگی می‌کند و آبگرمکن، شوفاژ، در ریموت‌دار و کولر گازی دارد انسان غارنشین نیست. چرا؟ چون انسان غارنشین هیچ فرقی با شهروند امروزی در دنیای مدرن نداشته جز همین‌که آبگرمکن، شوفاژ، در ریموت‌دار و کولر گازی نداشته است.)
اما درد این انسان غارنشین در آپارتمانش چه بود؟ نمی‌دانید؟ آیا شما درد ندارید؟ آیا شما دوتا هستید؟ و خوشبخت؟ و دعوا نمی‌کنید؟ و توی سر و کله‌ی هم نمی‌زنید؟ و همه چیز گل و بلبل است؟ و حوصله‌ی عالم و آدم را دارید؟ و برای آینده‌تان نقشه‌ها دارید؟ بله؟ واقعا شما همچین آدمی هستید؟ وای بر من. شما یک خرده‌برژوای اجتماعی هستید. یعنی تنها نیستید و این تنها نبودن‌تان را می‌کنید در چشم دیگران و پز می‌دهید. از ما نیست کسی دوتا بلیط سینما بخرد و رستوران برود وقتی انسان غارنشین در همسایگی‌اش از تنهایی دردش می‌آید و کسی نیست با هم املت بخورند و سلطان قلب‌ها به صورت وی‌اچ‌اس ببیند. (خوب شد؟ دردتان آمد؟ خواستم کوفت‌تان بشود و این بی‌دردی‌تان را نکوبید توی سر دیگران.)
 
نظریه‌ی درد تنهایی و فقر اجتماعی
دکتر پشنگ خرم‌دره درباره‌ی این درد و درد تنهایی گفته است: «تنهایی در واقع توزیع ناعادلانه‌ی انسان برای انسان است که منجر به نوعی فقر اجتماعی می‌شود که به آن "تنهایی" می‌گوییم.»
همچنین درباره‌ی ریشه‌یابی درد تنهایی معتقد است: «این انسان‌های فقیر که از تنهایی رنج می‌برند غالبا خیلی بدبخت و بیچاره محسوب می‌شوند و آخرش هم گوشه‌ی خیابان در جوب، یا در اتاق‌شان زیر پتو و به وسیله‌ی گاز شهری از دنیا می‌روند.»
از طرفی دیدگاهی اجتماعی درباره‌ی درد تنهایی وجود دارد دال بر اینکه: «در ضمن همان‌طور که پولدارها به آدم‌های فقیر صدقه و انعام می‌دهند، دیده شده است که به آدم‌های تنها نیز صدقه داده می‌شود و گاهی حال و احوال آن‌ها را می‌پرسند.»
دانشمندان برای رهایی از درد تنهایی توصیه می‌کنند: «بهترین صدقه‌دادن به آدم‌های تنها، بغل کردن، بوس لپی و... است، تا برای یک لحظه هم شده آن‌ها طعم دوست داشتن را بچشند.»
 
درد اول
اولین بار وقتی طعم فقر را می‌چشیم دردمان می‌آید. به شرطی که قبل از آن یکی توی گوش‌مان نخوابانده باشند که گرسنگی از سرمان بپرد!
 
درد دوم
درد دوم درد عشق بود. بر خلاف عرفا که می‌گویند درد یکی است و آن درد عشق ما معتقدیم درد دوتاست. اول درد فقر و دوم درد عشق. منتها درد اول درد دوم را از یاد می‌برد. یعنی گرسنگی عاشقی را از سر می‌اندازد. در ادبیات عامه و فولکلوریک ما گفته شده است: «گشنگی نکشیده که عاشقی یادش بره.»
 
درد از لحاظ علوم مختلف
فیزیک: وقتی شما با یک جسم برخورد کنید دردتان می‌آید. اگر جسم سخت با شما برخورد کند دردتان نمی‌آید چون بیهوش می‌شوید.
ریاضی: در علم ریاضی درد وجود ندارد. برای اثبات وجود نداشتن درد در ریاضی می‌توانید از فرمول زیر استفاده کنید:
+ = -
شیمی: ‌در علم شیمی درد نداریم. بیشتر سوزش داریم. مثلا سوزش چشم. سوزش بینی. سوزش پوست. شیمی یک‌طوری است که آدم باهاش از نزدیک مواجه می‌شود (برخلاف فیزیک) دردش نمی‌آید می‌سوزد یک جاییش. همچنین در علم شیمی بر خلاف علم فیزیک درد منجر به بیهوشی نمی‌شود و اگر محصول به دست آمده برای نظافت خوب باشد می‌تواند همه چیز را با مدارک و شواهد پاک کند و – به قول عمران صلاحی – این محصول برای از بین بردن مو هم خوب است، مخصوصا موی دماغ.
 
درد از لحاظ فلسفی
فلسفه به ما ثابت می‌کند اگر انسان دردش نیاید قدر گاو نمی‌فهمد و اگر انسان بفهمد که قدر گاو نمی‌فهمد دردش می‌آید و می‌فهمد که دردش آمده پس انسان درد دارد پس هست.
جمله‌ی فلسفی: درد می‌کنم پس هستم.  
 
کلمات و افعال دردی 
درد: [ دَ ] (اِ) ۞ وجع. الم . تألم . هو ادراک المحسوس المنافی ، من حیث هو مناف . (یادداشت مرحوم دهخدا). درد، خبر یافتن است ازحال ناطبیعی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رنج تن و رنج روح و رنج دل و آزار و وجع و الم . (ناظم الاطباء). رنج شدید عضوی یا عمومی که تحملش دشوار باشد. احساس نامطبوع ناشی از تحریک سخت انتها یا تنه ٔ عصب ، این احساس توسط عصب به مراکز شعوری مخ منتقل و درک می شود. (دائرةالمعارف فارسی) معرب آن نیز درد است ، گویند: ما دردک یا فلان ؟ أی ماخطبک ؛ کار و شأن و حال چیست و چه می کنی ؟ (از دزی ج 1 ص 432).
درد: [دَ رَ ] (ع مص ) بی دندان شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و صفت آن أدرد و درداء است . (از اقرب الموارد). || خشمگین و غضبناک شدن . (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ).
درد:. [ دَ رِ ] (ع ص ) مرد خشمگین و غضبناک . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
درد:. [ دُ ] (اِ) درده . دردی . هر کدورت که در چیزی رقیق ته نشین شود. آنچه ته نشنید از روغن و هر چیزرقیق و مایع و سایل . ناب از صفات اوست . و با لفظ خوردن و مکیدن مستعمل است. لا. لای . لِرد :
بس کن خاقانی از مطایبه زیرا
باطن او درد و ظاهرش همه صاف است .
خاقانی .
درد:. [ دَ ] (اِخ ) تخلص خواجه میر ابن خواجه محمدناصر (1133 - 1199 هَ . ق .). صوفی و شاعر ادب اردو. متولد دهلی.
 
درد داشتن: درد داشتن. راحت نبودن. زور آمدن به آدم.
درد آمدن: یک جایی به یک جایی خورده و آدم یک طوری می‌شود. به آن طور خاص می‌گویند درد آمدن.
دردت اومد؟: یعنی اول زده بعد ادب به خرج داده و می‌پرسد دردت آمد؟ که لابد اگر نیامده دوباره بزند.
دردت اومد؟: یعنی یک چیز کلفتی بار طرف کرده و طرف نفهمیده از کجا خورده. بعد می‌پرسد دردت اومد؟ یعنی شنیدن این حرف برایت سنگین بود؟ (نامردی است البته این کار. شما نکنید.)
سردرد: موقعی که آدم سرش برای کاری درد بکند می‌گویند. اصولا بعدا طرف از دماغش درمی‌آید و یک کتک مفصل هم باید بخورد. اما کو درس عبرت؟ الان شما سرت برای چی درد می‌کنه؟
دل‌درد: دل‌درد مربوط به نفخ و این مسائل است که متاسفانه با درد دل اشتباه گرفته می‌شود. خیلی وقت‌ها پیش می‌آید یکی می‌خواهد با آدم درد دل کند اما وقتی حرف می‌زند متوجه می‌شویم درد دل نبوده بلکه نوعی دل‌درد و نفخ بوده که با کلمات خالی شده است.
درد عشق: درد عشقی کشیده‌ام که مپرس! (شرط می‌بندم معنی این یکی را خوب بلدید.)
صاحب‌درد: به هر حال آدم صاحبخانه نباشد صاحب زمین نباشد صاحب کار نباشد صاحب آینده نباشد باید صاحب یک چیزی باشد دیگر. به این برابری اجتماعی می‌گویند صاحب‌درد! (طفلک)
همدرد: دوستی که به زور می‌خواهد از مشکل شما با خبر شود و می‌گوید من همدردتم رفیق. بگو. بگو. خودت رو بریز بیرون. (و این دوست اصولا به روح اعتقاد ندارد.)
 
امثال دردی
از درد لاعلاجی به خرمی گویند خان باجی . (امثال و حکم ).
خدا درد را به اندازه ٔ طاقت می دهد . (امثال و حکم ).
خدا درد را به دوستان می دهد . (امثال و حکم دهخدا).
درد خروار می آید مثقال می رود . (امثال وحکم ).
درد را پیش دردمند بگو . (امثال و حکم ).
درد کوه را آب می کند . (امثال و حکم ).
درد کوه می آید مو می رود . (امثال و حکم ).
هرچه دیه گوید از درد گیه گوید ، گویا در لهجه ٔ لران دیه به معنی دایه و گیه به معنی شکم باشد، نظیر کچل چه گفت ؟ وای سرم . (امثال و حکم ).
سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند.
 
این بخش لغتنامه‌ی ما به خاطر غلط چاپی و درد زیاد حذف شد.
 
درد ادبی
تو دانسته ای درد و تیمار من
ز بهر تو با شاه پیکار من
فردوسی .
 
مثل زنند کرا سر بزرگ ، درد بزرگ 
مثل درست خمار از می است و می ز خمار.
ابوحنیفه ٔ اسکافی
 
مثل نان فطیر است هجا بی دشنام
مرد را درد شکم خیزد از نان فطیر.
سوزنی
 
منم بیمار و نالان زین شب تار
که در شب بیش باشد درد بیمار.
از منظومه ویس و رامین 
 
پیش از این بحر به دل عقده ٔ گرداب نداشت
درد از گریه ٔ من در دل عمّان پیچید.
صائب
 
آرزوی دردی
امیدوارم هیچ‌وقت دردتان نیاید و کسی از حرف شما یا به خاطر شما دردش نگیرد.
 
در پایان به من بگو چرا درد؟
من به شما نمی‌گویم چرا درد را توضیح دادیم. همان اول که گفتم نمی‌گویم چرا.
 
 
 

(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم.)
منتشرشده در هفته‌نامه‌ی چلچراغ، صفحه‌ی "به من نگو چرا"، شماره‌ی 456.