شنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۹۰

مانیفست کفش

یعنی همه چیز دارد برعکس می‌شود. ...  بعد آن‌هایی که پاشان آدیداس بوده ...  الان مجبورند در خیابان آدامس بفروشند. ... از این طرف ... عده‌ای جفت پاشان را کرده‌اند در یک کفش که از چین کفش وارد کنند. آن‌ها که از چین کفش وارد می‌کردند مشخص شد توی کفش‌شان ریگ بوده و تولیدکننده‌ی داخلی را به خاک سیاه نشانده‌اند. تولیدکننده‌ی داخلی حالا زل زده به دم در، که کفش روی کفش بیفتد و یکی یک روز خوب از راه برسد و تخت کفش‌ها را که سوراخ شده پینه‌دوزی کند و بازار کفش دوباره سکه شود. دیده هم شده یک سری ... جلوی در منتظر ماندند آدم‌ها بروند تو و کفش‌شان را در بیاورند، بعد ... الان عده‌ای پاشان را توی کفش بزرگتر از پاشان کرده‌اند که کفش‌ها این‌طوری به پاشان زار می‌زند. این وسط هر کسی گفت آقا کفش من کو؟ یک دمپایی پاش کردند گفتند حالا دور خودت بچرخ دنبال کفشت بگرد. بعد این‌طوری که شد آمریکا توی عراق قرار شد دموکراسی ایجاد کند، به خاطر ایجاد دموکراسی توی عراق یک خبرنگار عراقی به نام منتظر الزیدی چون مطبوعات رکن چهارم پنجم یا هفدهم دموکراسی هستند به صورت خیلی دموکراتیک کفشش را پرت کرد به بوش. یعنی نتیجه دموکراسی شد کفش اولین خبرنگار عراقی توی صورت سیاستمدار اول آمریکایی. بعد چون ما در زمینه‌ی صادرات به مشکل برخوردیم و اساسا فقط واردات داریم این‌بار جای این‌که از چین کفش بنجل وارد کنیم از عراق کفش سیاسی وارد کردیم و یک دانشجو این کفش اعتراضی را پرت کرد سمت یک وزیر سابق در دانشگاه تهران. خلاصه اینجاست که می‌گوییم همه چیز دارد برعکس می‌شود. نگاه؛

کفشولوژی گفتمان جدید 
کفش‌ها جای این‌که روی زمین باشند الان توی هوا هستند. همین چندروز پیش دوباره در فلسطین تعدادی کفش توی هوا راه افتاده‌اند به سمت آقای بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد. ما بچه بودیم مادرمان می‌گفت زبان ده گرمی را تکان نمی‌دهی سر پنج کیلویی را چرا. خب پسر حرفت را بزن. این طوری بود که ما یاد گرفتیم از زبان‌مان استفاده کنیم و دست‌مان را توی سفره و سر میز دراز نکنیم. اما الان طوری شده که آدم نمی‌تواند حرف بزند چون هر آن امکان دارد یک لنگه کفش بخورد توی صورتش. البته یک مشکل هم اینجاست که آدم اگر کفش پاش نباشد و پابرهنه باشد نمی‌تواند و نمی‌گذارند حرفش را با صاحبان صنایع نرم کتانی و صنایع خشن پوتین بزند. خلاصه وضعیتی است که مردم و مسوولان بند کفش‌شان به هم گره خورده و هی می‌روند توی دست و بال هم. 
این‌طوری پیش برود به زودی زمین این‌طوری اداره می‌شود؛

- سر و ته همه چیز یکی می‌شود. یعنی کفش‌های عادی می‌رود توی صورت‌های سیاسی، بعد صورت‌های عادی برای اینکه در امان باشند می‌روند برای پابوسی و چکمه‌بوسی. 
- لنگه کفش کهنه در بیابان نعمت نیست علامت آغاز حنگ جهانی سوم است.



این طنز برای روزنامه‌ی اعتماد، 15 بهمن 90، نوشته شده است.
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم.)