دوشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۹۱

احمدی‌نژاد چه چیزهایی را دوست دارد؟

آقای محمود احمدی‌نژاد در فاصله این سفر استانی و آن سفر استانی خیلی مرتب و منظم و زیبا و باوقار آمد و روی کاناپه نشست و این پاش را انداخت روی آن پاش و درباره‌ی این‌که چه کسانی را دوست دارد حرف زد.
ما در ادامه حرف‌های دوست‌داشتنی آقای احمدی‌نژاد را بازگو می‌کنیم. و توی پرانتز برای‌تان قضیه را توضیح می‌دهیم.
آقای احمدی‌نژاد گفت: «هرچند ممکن است برخی مطالب من مورد تایید کسی نباشد ولی من همه شما را دوست دارم. (البته ما نفهمیدم این موضوع که آقای احمدی‌نژاد همه ما را دوست دارد، مورد تائید کسی هست یا نیست؟ البته در همین لحظه که وی گفت من همه شما را دوست دارم همه، یعنی همه‌ها نه یک نفر کمتر نه یک نفر بیشتر، یکصدا و خیلی زیبا و هماهنگ در صف سرود ایستادند و گفتند ما هم دوستت داریم.)
مجلس را هم دوست دارم، مجلس یک نهاد قانونگذاری و مهم است ولی نباید پای خود را فراتر از قانون بگذارد. (خلاصه‌اش یعنی چی؟ یعنی اگر مجلس پا روی دم دولت بگذارد و حرف استیضاح را پیش بکشد آقای احمدی‌نژاد مجلس را دیگر دوست ندارد.)
قانون خط قرمز ما است. (اون که بله.)
قوه قضائیه را هم دوست دارم. اگر این قوه نباشد کشور نمی​تواند حتی یک روز سلامت باشد. (پس می‌فهمیم […] پس وزارت بهداشت چی‌ کار می‌کنه؟)

آقای مصلحی و پورمحمدی را هم دوست دارم. (در این لحظه آقای مصلحی و پورمحمدی گونه‌هاشان سرخ شد و زیر لبی گفتند: «ما هم دوستت داریم.»)

ما با هم هستیم. یک ماموریت داریم. یک کار بزرگ بر دوش همه ما است. (ما همه یک ماموریت داریم و آن این است که ماموریت آقای احمدی‌نژاد این است که دنیا را مدیریت کند.)

هیچ کدام از ما ابدی نیستیم. (ولی اثرات بعضی از ما تا ابد طول می‌کشد.)

ملت ما را انتخاب نکردند که بیاییم سر کار با هم دعوای سیاسی کنیم. (در این لحظه آن عقبی‌ها که داشتند با هم دعوا می‌کردند و گوش همدیگر را گاز می‌گرفتند خودشان را جمع و جور کردند و به دوربین لبخند زدند.)

باید همه دست به دست هم بدهیم و مشارکت کنیم تا شورای دستگاه‌های نظارتی با نگاه اصلاح​گری امور را پیش ببرد. (در این لحظه همه دست‌هاشان را دادند به هم و دست به دست یک یادداشتی را چسباندند به دیوار.)

آقای احمدی‌نژاد گفت: «من وزیر اطلاعات را دوست دارم» و بعد با خنده خطاب به حیدر مصلحی وزیر گفت: من «اطلاعات» را نیز دوست دارم. (همان‌طور که دیدیم در این لحظه آقای احمدی‌نژاد با ظرافت خاصی از آرایه‌ی ادبی "یادآوری" استفاده کرد.)

احمدی‌نژاد بعد از اطلاعاتی که رو کرد گفت: مصطفی پورمحمدی هم «کیهان» است. من هم «اطلاعات» را دوست دارم و هم «کیهان» را! آقای پورمحمدی کیهان است و ‫من کیهان را هم دوست دارم! (در این لحظه قضیه خیلی پیچیده شد. شانزده گروه دانشگاهی نشستند ببینید چی به چی شد و کی به کی است و تکه‌هایی که احمدی‌نژاد انداخت چه معنایی دارد. اما حالا که پای کیهان وسط آمده پیش‌بینی می‌شود کیهان در ستون گفت و شنود خود بنویسد:)

گفت و شنود!
گفتم: «یارو رفته بود سربازی. گروهبان بهش گفت: «این چیست که توی دستت است؟» اصغرقلی گفت: «این تفنگ است.» فرمانده با عصبانیت داد و فریاد راه انداخت و تشر زد که: «نه. نه. نه. این ناموس توست.» بعد گروهبان از نفر بعدی پرسید «این چیست که توی دستت است؟» طرف که به تته پته افتاد بود گفت: «قربان! این ناموس اصغرقلی است!»


منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد، 11 اردیبهشت 91 
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم.)