پنجشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۹۱

بعد از ظهر موزی



کار اقتصاد دنیا چطوری به اینجا کشید؟
قسمت پانزدهم
تصویر سیاسی نیست تزئینی است!
طرح: سلمان طاهری


(یا چطور بادمجان‌محور بالای درخت بید افسردگی گرفت)


جنبش تاریخی تحریم موز در اکون‌آباد از یک بعد از ظهر پاییزی شروع شد که قرار شد در این قسمت جریانش را برای‌تان تعریف کنیم... و حالا ادامه ماجرا؛


کله سحر تاریخی
کله سحر همه توی اکون‌آباد خواب بودند و هیچ اتفاق تاریخی نمی‌افتاد مگر این‌که خر و پف‌های بادمجان‌محور را رویدادی تاریخی در نظر بگیریم که خواب را از چشم زنش می‌ربود.

ظهر تاریخی
آن روز مثل هر روز در اکون‌آباد بود و مردهای اکون‌آبادی‌ها تا لنگ ظهر خوابیده بودند و زن‌هاشان داشتند توی باغ کار می‌کردند. زن‌های اکون‌آبادی سر ظهر برگشتند خانه و مردهاشان را بیدار کردند و گفتند «پا شید برید بیرون.»
مردها بیدار شدند و پا شدند و آمدند بیرون. بیرون هم هیچ خبری نبود. اکون‌آبادی‌ها رفتند در میدان و دور هم جمع شدند. کاری که هر روز می‌کردند. بعد شروع کردند به جلو نگاه کردن، به بالا نگاه کردن، به زمین نگاه کردن.
سیب‌محور گفت: «موز چند شده؟»
گوجه‌محور گفت: «موز قیمتش راکد مونده سه روزه. نه رفته بالا نه اومده پایین.»
زازالک‌محور گفت: «می‌کشه بالا. حالا ببین.»
گوجه‌محور گفت: «چطور؟»
زازالک‌محور گفت: «مگه جریان تحریم موز رو نشنیدین؟ ما توی یه بعد از ظهر تاریخی هستیم.»
مردم به دور و برشان نگاه کردند و هیچ چیز تاریخی ندیدند. زازالک‌محور گفت: «ئه... راستی موزمحور کو؟ باید بیاد جنبش تحریم موز رو راه بندازه تا پدر صاحاب بادمجون‌محور در بیاد.»
یکی از توی جماعت داد زد: «لابد خوابه دیگه. خواب مونده.» زالزالک‌محور گفت: «خوابه؟ مگه مسوولیت تاریخی و اجتماعی نداره؟ دست خودش نیست که.» و بدو بدو رفت تا آفتاب نرفته و این فرصت و این بعد از ظهر تاریخی از دست نرفته، موزمحور را از خواب بیدار کند.

بعد از ظهر تاریخی
موزمحور نشسته بود وسط میدان زیر درخت بید و بادمجان‌محور بالای درخت بیدبید می‌لرزید. هنوز سیستم شنود و تجسس نامحسوس اختراع نشده بود و بشریت باید زحمت این کار را به جان می‌خرید. اکون‌آبادی‌ها دور موزمحور جمع بودند و منتظر چیزی که نمی‌دانستند چیست. موزمحور گفت: «ای اکون‌آبادی‌ها... بادمجان‌محور و اکونوم خیلی دور برداشته‌اند. آیا جوانان ما حق ندارند موزپارتی راه بیندازند؟ آیا مصرف موز مشکلی دارد؟ آیا خاصیت موز را می‌توان نادیده گرفت؟ آیا موز را می‌توان از زندگی حذف کرد؟» جماعت به شور آمده بود. موزمحور که نمی‌دانست بلد است چنین خطابه‌ای ایراد کند گفت: «آیا می‌توان جهان بدون موز را تصور کرد؟» آه از نهاد اکون‌آبادی‌ها که جهان را بدون موز تصور کردند در آمد. موزمحور گفت: «جهان بدون موز...» و اضافه کرد: «جهان با بادمجان.» بغض چندتا از اکون‌آبادی‌ها شکست و زار زار گریه کردند. موزمحور گفت: «همه این فجایع بشری برای این‌که بادمجان جای موز را در جامعه بگیرد اما...» اکون‌آبادی‌ها سراپاگوش شدند و چشم دوختند به دهان موزمحور که این حرف‌ها از دهانش آمد بیرون: «...اما اگر بادمجان به زور جای موز را در جامعه بگیرد هرگز نمی‌تواند جای موز را در دل مردم بیگرد... موز... موز یک موضوع دلی است.» اکون‌آباد ترکید. چنان شوری در چنان بعد از ظهر سردی در اکون‌آباد بعید بود. موزمحور گفت: «پس ما موز را تحریم می‌کنیم. موزهاتان را بریزید در وسط میدان.» و خودش نفر اول این کار شد و از جیبش یک موز حسابی صادراتی درآورد و پرت کرد آن میان. بعد یکی یکی موزها اضافه شد و شعارهایی بود که علیه بادمجان به گوش بادمجان‌محور می‌رسید:
«بادمجون گلابی... خیال نکن گل‌آبی.»
«بادمجان زورکی... تو شبیه کورکی.»
«اکون‌آبادی می‌میرد... بادمجون نمی‌پذیرد.»
«هوا را از من بگیر... موز را نه.»
و کم کم هر چی هوا رو به تاریکی رفت کوه موز وسط میدان بزرگتر شد و جمعیت کمتر شد تا جایی که دیگر صدای اعتراضی هم شنیده نشد. وقتی میدان خلوت شد بادمجان‌محور می‌خواست از بالای درخت بیاید پایین که صدایی به گوشش خورد. توی تاریکی سایه یک آدم و یک خر را دید که آمدند وسط میدان و سایه آدم را دید که بشمار سه تمام موزها را بار سایه خر کرد و سه سوت نشده از میدان رفته بود.
بادمجان‌محور در این لحظه بالای درخت بید با حقیقت تلخی روبه‌رو شد و افسردگی گرفت؛ از او تیزتر هم در اکون‌آباد بود و هر کسی از بادمجان‌محور تیزتر بود الان صاحب گنجینه موزهای تاریخی شده بود و می‌توانست بادمجان‌محور را از بازی قدرت حذف کند.
 

این قسمت پانزدهم بود. قسمت بعد را اگر نمردیم / نمردید هفته بعد بخوانید.

این داستان دنباله‌دار پنجشنبه‌ها در ضمیمه روزنامه‌ی دنیای اقتصاد منتشر می‌شود.