جمعه، تیر ۲۸، ۱۳۹۲

این‌دفعه همه گوله می‌خورند حتا کیمیایی...


مسعود کیمیایی گفت فیلم جدیدش را هفته آینده کلید می‌زند. به همین مناسبت خبرنگار واحد غیرمرکزی را فرستادیم دم‌پر کیمیایی تا ته و توی قضیه را دربیاورد.
به گزارش ما کیمیایی گفت: در فیلم  جدیدم، همان اول فیلم همه گوله می‌خورند اما ته فیلم می‌میرند. یعنی کل فیلم همه آرتیست‌ها گوله خوردند و ازشون خون می‌ره.
کیمیایی در حالی که دستش را می‌کند توی کیسه مار، تا نشان بدهد دارد حقیقت را می‌گوید، گفت: بازیگری که نتونه خونریزی کنه بازیگر نیست.
کیمیایی توضیح داد: همه آخر فیلم می‌میرند جز دونفر که قرار می‌شود با هم ازدواج کنند اما می‌فهمیم آرتیسته همان اول فیلم از عبدو نارو خورده، و کسی که نارو بخورد انگار از پشت چاقو خورده پس او هم آخر فیلم می‌میرد. در نتیجه دختره گریه می‌کند.

کیمیایی گوله خورد
کیمیایی در حالی که جا خالی می‌داد گفت: توی دفتر آموزش سینمایی ما همه باید چاقو و گوله بخورند.
در این لحظه کیمیایی در حالی که خودش را جلوی گوله می‌انداخت تا خبرنگار ما که باهاش رفیق شده بود تیر نخورد، تاکید کرد: دفعه بعد با جلیقه ضدگلوله بیاااااااا رفیـــــــــــــــــــــــــــــق... (که در اینجا به خاطر خونریزی از هوش رفت.)

بیمه رفیق و ناموس و وطن
این کارگردان که بیست سال است فیلم‌هایی شبیه فیلم‌های چهل سال پیشش می‌سازد گفت: یه جای فیلم آرتیست نقش اول در حالی که داره ازش خون می‌ره، استکان ردبول رو سرمی‌کشه و رو به دوربین 3 می‌گه: سلامتی سه کس. رفیق و ناموس و وطن. که در این لحظه یک آقای شیک‌پوش می‌آید و می‌گوید اگر بیمه بودی الان نگران سلامتی رفیق و ناموس و وطن نبودی.
کیمیایی توضیح داد: آرتیسته هم متنبه می‌شود و همان لحظه رفیق و ناموس و وطن را بیمه می‌کند. حتا جو می‌گیردش و کل بدنه ناموس و رفیق و حتا شخص ثالث را بیمه می‌کند.
کیمیایی گفت: البته "بیمه وطن" اسپانسر شده و قرار شده یک پولی بدهد تا این دیالوگ را وسط فیلم بگوییم.

دکمه و دیالوگ
مسعود کیمیایی در حالی که داشت یک چاقو دسته‌صدفی را از پشت رفیقش بیرون می‌کشید و زخم‌هایش را مرهم می‌نهاد گفت: در واقع من چندتا دیالوگ جدید نوشتم که براش دارم یک فیلم می‌سازم. یه بار هم چندتا دکمه داشتم دادم روش پالتو دوختند که نمی‌دانم چرا به تنم زار می‌زند.

تیر خلاص
این کارگردان درباره کیفیت فیلم‌های آخرش گفت: فیلم‌های آخر مهرجویی رو ببینید چی می‌گید؟


(این یادداشت در مجله چلچراغ منتشر شده است.)