پنجشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۹۲

تقدیم به چند اصلاح عامیانه - 25

خوابم نمی‌آید
خوابم نمی‌برد
اعتصاب کرده و من روی تخت سرگردان مانده‌ام

یک‌بار خواب به خواب می‌روم
و در خواب تمام مردم جهان می‌چرخم
پشت پلک آدم‌ها را می‌بوسم
و پیامبر خواب‌ها و رویاها خواهم شد
پیامبری با کتابی که فرامینش را پشت پلک‌ها نوشته است

یک‌بار خواب به خواب می‌روم
تا به خواب تو برسم
تا ببینم که چه خوابی برایم دیده‌ای

خودت را به خواب نزن
پلکت می‌پرد
کفش‌هایت هی جفت می‌شود
خواب دیده‌ای که کسی می‌آید
باید پشت پلکت را ببوسم

باید از تخت پیاده شوم

این اتاق خواب، ایستگاه متروکه‌ای است
و هیچ مسافری در آن به جایی نمی‌رسد

باید از تخت پیاده شوم
به کاناپه هجرت کنم
و تخت بخوابم