شنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۳

شبانه بی شاملو - 43

روبه‌روی هم نشسته بودند
انگار مردی طرفدار پرسپولیس این سوی ورزشگاه
زنی طرفدار استقلال آن سوی ورزشگاه
و مردی منتظر قطار کرج در ایستگاه متروی هفت‌تیر
و زنی منتظر قطار تجریش در ایستگاه متروی هفت‌تیر
و مردی در فرودگاه چشم‌انتظار سُر خوردن چمدانش بین چمدان‌های مسافران
و زنی در فرودگاه که در همان‌لحظه چمدانش را تحویل قسمت بار می‌دهد
و مردی در ساحل لمیده زیر آفتاب در پلاژ مردانه
و زنی در ساحل سریده زیر آب در پلاژ زنانه
و مردی سوار بر کشتی در اقیانوس‌ها
و زنی سوار بر تاکسی در خیابان‌ها
و مردی دور از چشم
و زنی دور از ذهن
و مردی روبه‌روی زنی نشسته در مهمانی یا کافه
و زنی روبه‌روی مردی نشسته در مهمانی یا کافه

فرقی نداشت
روبه‌روی هم نشسته بودند
و زمان به تماشای آنان ایستاده بود
نمی‌هراسیدند و به هم چشم دوختند
همچون مردی در جایگاه پرسپولیس نشسته برای زنی استقلالی فریاد می‌کشد
همچون زنی در جایگاه استقلال نشسته برای مردی پرسپولیسی فریاد می‌کشد
همچون مردی منتظر قطار کرج در ایستگاه متروی هفت‌تیر سوار قطار تجریش می‌شود
و زنی منتظر قطار تجریش در ایستگاه متروی هفت‌تیر سوار قطار کرج می‌شود
و مردی در فرودگاه چشم‌انتظار سُر خوردن چمدانش بین چمدان‌های مسافران چمدان زنی را از دستش می‌گیرد
و زنی در فرودگاه که در همان‌لحظه چمدانش را تحویل قسمت بار می‌دهد چمدان مردی را به دست می‌گیرد
و مردی در ساحل لمیده زیر آفتاب در پلاژ مردانه به زیر آب می‌سرد
و زنی در ساحل سریده زیر آب در پلاژ زنانه آفتاب می‌گیرد
و مردی سوار بر کشتی در اقیانوس‌ها کرایه تاکسی را می‌دهد
و زنی سوار بر تاکسی در خیابان‌ها به مرغان دریایی غذا می‌دهد
و مردی دور از چشم به ذهن زنی می‌آید
و زنی دور از ذهن به چشم مردی می‌آید
و مردی روبه‌روی زنی نشسته در مهمانی یا کافه
و زنی روبه‌روی مردی نشسته در مهمانی یا کافه

اما فرقی نداشت
روبه‌روی هم نشسته بودند
و به سمت هم قدم برمی‌داشتند
و از هم دورتر می‌شدند