چهارشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۹۳

تو در قلب منی و من زیر پای دیگران، در قلب دوم‌شان

لباس کهنه، نان مانده، دست خالی. بوی فقر می‌دهد عید. بوی نای سبزه هفت‌سین فراموش‌شده، بوی دل‌تنگی عیدی لای کتاب، بوی ماهی مرده در تنگ بلور، بوی حاجی‌فیروزی که سر چهارراه وسط قر کمر چرت خماری می‌زند. عید از راه می‌رسد و مرد خودش را می‌زند به آن راه. عید از راه می‌رسد و زن خودش را می‌زند به آن راه. عید از راه می‌رسد و بچه‌ای به جان کفش برادر بزرگش افتاده و هی واکس می‌زند. واکس می‌زند و سیاه می‌کند کفش را. خودش را. سبزه سفره هفت‌سین را. بوی واکس سیاه گرفته روزها. بوی شرم خیس شدن جوراب، حس سرما بر کف پا، حس گز گز کردن انگشتان پا و یخ‌کردن‌شان، بر اثر سوراخ کفش، در وقت باران. شعری چگونه بنویسند شاعران، چگونه بگویند دوستت دارم عاشقان، وقتی پای‌شان یخ زده است و پا قلب دوم آدمی است. و تو در قلب منی و من زیر پای دیگران، در قلب دوم‌شان.