سه‌شنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۹۴

و من جنين بالغى در تهرانم

درون من
مرگ جنينى است كه به بلوغ فكر می‌كند
و من جنين بالغى در تهرانم
كه روزها روده‌ها و اتوبان‌ها به دست و پايم مى‌پيچند
شهر آبستن رنج است
ماماچه دست فرو مى‌كند در رحم خانه
دستم را مى‌گيرد
و مثل هر روز
من را مرده به دنيا مى‌آورد